پیچیدگی ارزشگذاری استارتآپها
در اوایل شروع کار استارتآپها و داغ شدن بحث خودنمایی آنها تنها بحث شروع ایده، راه انداختن کسبوکار و پول درآوردن مطرح بود و برای بحثهای حاشیهای آنها و مسائلی که استارتآپها در ادامه برایشان پیش میآمد، خیلی برنامهای وجود نداشت. با تثبیت شدن جایگاه استارتآپها در بین مردم و حاکمیت، این مسائل بهمرور خودشان را نشان دادند و هرروز مسائل جدیدی پیرامون آنها مطرح میشود. مسائل حقوقی، درآمدی، رشدی، استراتژیهای تقلیدانه، ارزشگذاری استارتآپها و… همه مسائلی بودند که بهمرور خودشان را نشان دادند و با توجه به اینکه جریان استارتآپها همانند دیگر جریانهای ورودی به کشور ما بهصورت سیستمی وارد کشورمان نشدند، طبیعی است و اگر واردات ما سیستماتیک و مدبرانه بودند خیلی از مسائل پیش نمیآمد. استارتآپ شروع میکند، قرارداد میبندد و جلو میرود و به مشکل برمیخورد و تازه متوجه میشویم ایکاش در ابتدای قرارداد فلان نکته حقوقی را رعایت میکردیم تا متحمل اینهمه خسارت نمیشدیم. این مسئله را اگر کالبدشکافی کنیم، شاید به این برگردد که اغلب ما دوست داریم خودمان راه را برویم و تجربهها را خودمان به دست بیاوریم و از تجربههای دیگران استفاده نکنیم که اگر اینطور هم باشد، چرا پس ایدهها را کپی میکنیم، اما مسائل را نه؟مسئلهای که در حال حاضر ابهام زیادی را در این حوزه ایجاد کرده، بحث ارزشگذاری استارتآپهاست که بهواقع نمیدانیم مثلا اسنپ یا تپسی چقدر میارزند. مثلا اگر دیجیکالا بخواهد به فروش برود، چقدر حاضرند بابت آن پرداخت کنند؟ بهطور مثال اگر یک کسبوکار سنتی و صنعتی باشد کار خیلی راحتتر است و داراییهای آن و یکسری مولفههای تقریبا مشهود را بررسی و قیمت حدودی آن را تعیین میکنند، اما استارتآپها بهویژه کسبوکارهای اینترنتی مدلهای پیچیدهای را برای قیمتگذاری دارند و عمدتا هم با توجه به شرایط پرنوسان ما قابل قیمتگذاری دقیق نیستند و این مورد شرایط را برای ورود استارتآپها به بورس و واگذاری سهام با مشکل روبهرو کرده است و نمیدانیم تکلیف اینهمه سرمایه میلیاردی که بعضی استارتآپها برای رشد جذب کردند، چه خواهد شد. آیا میتوانند بازگشت سرمایه داشته باشند؟ حتی امیر هامونی، مدیرعامل فرابورس ایران درباره ارزشگذاری استارتآپها گفته است که ارزشگذاری استارتآپ چالش بسیار جدی برای فرابورس و بازار است و چرخش از سمت داراییهای مشهود و کسبوکارهای سنتی چالش بسیار بزرگی برای ارزشگذاری دقیق استارتآپهاست.
روشهای مرسوم قیمتگذاری استارتآپها در دنیا
۱- روش برکاس: استارتآپها براساس ۵ عامل موفقیت ایده مناسب، داشتن MVP، تیم مدیریتی خوب، روابط استراتژیک و شبکهسازی و داشتن کاربر و فروش محصول ارزشگذاری میشوند.
۲- روش مجموع عوامل ریسک: ارزشگذاری استارتآپها برمبنای ریسکهای مدیریت، کسبوکار، قانونی و سیاسی، فروش و بازاریابی، سرمایهگذاری و تامین مالی، رقابتی، فناوری، دادرسی، بینالمللی، اعتبار و خرید پرسود است.
۳- روش کارت امتیازی که مبتنی بر میانگین وزنی ارزش یک استارتآپ مشابه است که البته باید توجه داشته باشیم که تعداد کاربر تنها یکی از این مولفههای مقایسه است و با استناد به آن نمیتوان ادعای یونیکورن شدن کرد.
۴- روش معاملات مشابه که ارزشگذاری مبتنی بر قاعده سهگانه شاخصهای کلیدی عملکرد یک شرکت مشابه انجام میشود که این شاخصها یکسان نیستند.
۵- روش ارزش دفتری که ارزشگذاری مبتنی بر داراییهای ملموس استارتآپها برآورد میشود که خیلی نمیتواند برای کسبوکارهای اینترنتی روش خوبی باشد.
۶- روش ارزش انحلال یا نقدشوندگی که تقریبا به این معناست که چقدر حاضر هستند برای استارتآپ پول پرداخت کنند.
۷- روش تنزیل جریان نقد که ارزشگذاری برمبنای مجموع جریان نقد ورودی استارتآپها در آینده برآورد میشود که کار دشواری است.
۸- روش «فرست شیکاگو» که برمبنای میانگین وزنی ۳ روش که براساس بدترین حالت ممکن، حالت معمولی و بهترین حالت ممکن برای استارتآپ و میانگین وزنی آنها ارزشگذاری انجام میشود. ۹٫ روش سرمایه خطرپذیر که ارزشگذاری براساس نرخ بازگشت سرمایه مورد انتظار سرمایهگذار انجام میشود.
پارامترهای روانی بسیار مهم هستند
کیارش عباسزاده، موسس «زودفود» و کارشناس توسعه کسبوکار
همه روشهای ارزشگذاری استارتآپها تقریبی هستند و در تمام این روشها به علت تقریبی بودنشان یک مدل متفاوت قیمتگذاری برای فروش انجام میشود و عوامل روانی تاثیرگذاری زیادی را در آنها دارند، ولی درهرحال این ۹ روش در بازار وجود دارند و هرکدام از این روشها خصوصیات خاص خودشان را دارند و بهراحتی نمیتوان از بیرون چنین چیزی را محاسبه کرد و درنهایت آن چیزی که نقش قویتری میتواند داشته باشد، عوامل روانی هستند که یک برند را میسازند و تعیین میکنند که بازار چه میزان برای یک شرکت یا استارتآپ پول پرداخت میکند. بهعنوان مثال برند برای ارزشگذاری هر کسبوکاری بسیار مهم است که یکی از ابعاد برند TRUST است که این نشاندهنده این است که ارزشگذاری کاملا بار روانی دارد. بهطور مثال شما برای تلویزیون سونی ارزش بیشتری از الجی قائل هستید و اگر بخواهید آنها را در ذهنتان قیمتگذاری کنید ارزش سونی را بیشتر از الجی در نظر خواهید گرفت؛ حتی اگر زاییده ذهن ما باشد. بازار سهام هم همینطور است و یک بخش بسیار مهمی از آن بازار عرضه و تقاضاست و اگر به رشد سهم امید باشد تقاضا بیشتر و سهم گرانتر میشود و از طرفی اگر امیدی به رشد کسبوکاری نباشد و تاثیر روانی آدمها را به این نتیجه برساند که آن شرکت رشد نخواهد کرد طبیعتا آدمها به سمت فروش سهامشان و درنتیجه کاهش ارزش آن شرکت سوق پیدا خواهند کرد. طبیعی است که در این شرایط بحث روانی تاثیر خیلی بیشتری را میتواند داشته باشد. در بازار بورس دو تحلیل تکنیکال و فاندامنتال را داریم که تحلیل تکنیکال نمودارها و اعداد و رقمها و… را بررسی میکند و تحلیل فاندامنتال تاثیر مجموعه اتفاقات مختلف را روی بازار تحلیل میکند و فکر میکنم جدای از روشهایی که بهصورت اعداد و ارقام برای ارزشگذاری استارتآپها داریم تاثیر روانی خیلی میتواند وزن داشته باشد.